![]() |
3 ادبی 4 |
![]() |
گر که می گیرم
قالبم ذوب می شود
و کلمات
بی شکل
رها می شوند
در وسعتی که تهی ست
آب های تبخیر شده
چه می گویم را
بهتر می فهمند
تور های بی ماهی نیز
( جزیره ی مغموم )
در هر شکلی که باشی و باشم
از هستی ات چشم بر نمی گیرم
¤ نویسنده: امینه دریانورد
خیال کن که جزیره که ما از آن تو ایم
که زر خرید که تسخیر رایگان تو ایم
خیال کن که دروغ است فعل ناشدنی
شده است و فصل مگویای داستان تو ایم
خیال فرصت خوبی ست خوش خیال ترین
خیال کن که خدایی و بندگان تو ایم
خیال نه - که یقین می کن این کرامت محض
تمام تور - تو - ما نیز ماهیان تو ایم
( کرم نما و فرودآ که خانه خانه ی توست )
تو میزبانی و ما جمله میهمان تو ایم
عجب زمانه ی مهمان کشی ست شرم نکن
بریز تشنه ی بی مکث شوکران تو ایم
¤ نویسنده: امینه دریانورد
پیش از آنی که فرو تر ببرد گردابم
باز هم ناجی همواره ی من دریابم
آسمانم شده از جذبه ی پرواز
بال بیداری من باش در اوج خوابم
زندگی با همه ی خوبی و زیبایی
ترسم این است که در خویش بگیرد قابم
تشنه ام - تشنه ی آن چشمه ی در سنگ هنوز
عاشقم - عاشق آن ناشده های نابم
باز دریا و شب و من به تو می اندیشیم
چه حسودانه ببین می نگرد مهتابم
دل به دریا زده ها خوبترم می فهمند
کاش موجی به سراب تو کند پرتابم
¤ نویسنده: امینه دریانورد
شاید کمی آنسو تر از خودم گام نهاده ام ( بر خلاف جریان آب ) که اینگونه در هجوم طوفان ها شرمسار کویرم - باران هم اگر ببارد عطشم سبز نخواهد شد ، بی آب و آینه روشنایی نیست که دل به جاده ها بسپارم . هنوز در پی خویشم بی دریغ رسیدن - نشانی ام را از دریا و آسمان می پرسم ، سکوتم جزیره را می شوبد تا طلوعی تازه بدمد .
آغازیم نبوده و نیست که پایانی باشد - راه های نرفته بسیارند و شوق بال گشودن در گستره ای شگفت - یادم نمی آید که بخواهم - خواسته شده ام - انتخابی به ناگزیر ، جاری تر از زمان همیشه ام را به خاطر بسپار .
¤ نویسنده: امینه دریانورد